Thursday, September 27, 2007

...خیلی وخ پیش بار و بندیلشُ بست


حتما باید یک باد سرد بخورد تا یادش بیفتد که مالِ کجاست. حالا خرس قطبی دارد بار و بندیلش را می‌بندد که برود آن‌جایی که باید باشد. برود جایی که چهار تا خرس دیگر هم هستند و هر کدامشان یک گوشه‌ای توی برف‌ها جا خوش کرده‌اند یا برای خودشان بازی می‌کنند. خوبی‌اش این است که دارد از خاک رها می‌شود و می‌رود وسط آب. این موقع‌ها باید فصل خوشحالی خرس‌ها باشد دیگر. این یکی هم مثل بقیه است، فقط ته دلش می‌گردد که نکند آن دو تای اول، که مال‌ِ آدم‌هاست، را بیشتر از این دو تای دوم، که مال‌ِ خرس‌هاست، دوست داشته باشد. آخر هم به خودش می‌قبولاند که این‌طور نیست. ولی حتما باید یک باد سرد بخورد که یادش بیاید
در آرزوی آغوش گرم،
نیست
...

4 comments:

Anonymous said...

این "حالا خرس قطبی دارد بار و بندیلش را می‌بندد که برود آن‌جایی که باید باشد" خیلی شبیه یک‌ی از یادداشت‌های آخر علی بود.
دوست ندارم ولی...
کاش
ای کاش
.
.
.

Anonymous said...

که یعنی انانیموس من‌م

Anonymous said...

شک نکن این دوتای دوم که مال خرس هاست خیلی خیلی دوست داشتنی تر است از آن دو تای اول که مال آدمهاست

هست
.
.
.
هست

Anonymous said...

خوش به حال توله خرس قطبی که با یک باد سرد میفهمد