...خیلی وخ پیش بار و بندیلشُ بست
حتما باید یک باد سرد بخورد تا یادش بیفتد که مالِ کجاست. حالا خرس قطبی دارد بار و بندیلش را میبندد که برود آنجایی که باید باشد. برود جایی که چهار تا خرس دیگر هم هستند و هر کدامشان یک گوشهای توی برفها جا خوش کردهاند یا برای خودشان بازی میکنند. خوبیاش این است که دارد از خاک رها میشود و میرود وسط آب. این موقعها باید فصل خوشحالی خرسها باشد دیگر. این یکی هم مثل بقیه است، فقط ته دلش میگردد که نکند آن دو تای اول، که مالِ آدمهاست، را بیشتر از این دو تای دوم، که مالِ خرسهاست، دوست داشته باشد. آخر هم به خودش میقبولاند که اینطور نیست. ولی حتما باید یک باد سرد بخورد که یادش بیاید
در آرزوی آغوش گرم،
نیست
...
4 comments:
این "حالا خرس قطبی دارد بار و بندیلش را میبندد که برود آنجایی که باید باشد" خیلی شبیه یکی از یادداشتهای آخر علی بود.
دوست ندارم ولی...
کاش
ای کاش
.
.
.
که یعنی انانیموس منم
شک نکن این دوتای دوم که مال خرس هاست خیلی خیلی دوست داشتنی تر است از آن دو تای اول که مال آدمهاست
هست
.
.
.
هست
خوش به حال توله خرس قطبی که با یک باد سرد میفهمد
Post a Comment