بندی گسسته است. خوابی شکسته است. رؤیای سرزمین افسانهی شکفتن گلهای رنگ را از یاد برده است. بیحرف باید از خم این ره عبور کرد: رنگی کنار این شبِ بیمرز مرده است.
-شعر از سهراب، عنوان از حافظ
Monday, November 8, 2010
شاملو وسط عاشقانههاش میگه: "که شب را تحمل کردهام بیآنکه به انتظار صبح مسلح بوده باشم" خواستم بگم که چرت گفته، آدمی که انتظار صبح رو نداره، یه جایی اون وسط کار تموم میشه.
یه چیز دیگه، یعقوب برمیگرده به بچههاش میگه "تنها کافران از رحمت خدا ناامید میشوند" بعد خودش اینقدر گریه کرده که چشمهاش نمیدیده.