Friday, June 1, 2007

کبوتر 2


یکی دیگر هست، کبوتر سربه‌زیری است. یادم نمی‌آید چه وقت آمد این‌جا. سرش در کار خودش بود و این طرف‌ها می‌گشت. اسمش اخلاق است، هر چند که برای یک کبوتر اسم عجیبی است. این آدم‌های قدیمی که می‌دیدندش می‌گفتند زیادی مواظبش باش. آن موقع‌ها نمی‌فهمیدم چرا این را می‌گویند چون دیگر این کبوترهای ساکت مد نیستند. چند وقتی هست که یک سری کبوتر پیدا شده‌اند (نمی‌دانم از کجا) و این دور و بر ها می‌گردند. یعنی چند سالی می‌شود. دیر فهمیدم که یک خبرهایی است. کبوترهای دیگر هوایی‌اش کرده‌اند. حالا بعضی وقت‌ها می‌رود و شب‌ها دیر وقت می‌آید خانه، بعضی شب‌ها هم اصلا نمی‌اید. گاهی فکر می‌کنم خودش هم خیلی دوست ندارد از پیشم برود. هنوز مردد است ولی این کبوترهای مزاحم... دیگر دارم خسته می‌شوم. می‌ترسم یک روز دو تا لگد بزنم توی شکمش و او هم برود و دیگر پشت سرش را هم نگاه نکند. این آدم‌های قدیمی حرف بی‌حساب نمی‌زنند.

0 comments: