Friday, May 4, 2007

Individualism 2


شبه جوابی به این حرف های آرش،

من این حرف را كاملا قبول دارم که اگر به صورت كلي نگاه کنيم، آدم هيچ چیزی نيست.(در مورد چیزهای عجیب و غریب حرف نمی زنم، یک آدم هایی مثل خودم) ولي نتیجه این حرف قرار است چه بشود؟ اصلاً چه انتظاري بايد داشته باشيم از کسي که چه در زمان نگاهش کني چه در مکان، هيچ چیز خاصی نيست. راحت تر اين را بگویم که اصلاً آن کل چه چیزی است؟ وقتي من ایده اي از "کل" ندارم چيزي که برایم مهم مي شود همان چیز دم دستی است که اسمش من است. من این تنها از تو یاری می جوییم را قبول دارم ولی قبل و بعد این جمله، تا جایی که من یادم می آید، جواب "که چی؟" را ندیده ام. شما دیده اید؟ تنها چيزي که توي اين بیست و چند سال ديده ام اين است که در اتفاقاتي که در زندگي آدم ها مي افتد، بعضی وقت ها، يک چیزی هست که فقط بايد بيایي بيرون از محيط تا بفهمي چه خبر است. مثلا اتفاقي ده سال پيش براي من افتاده که تازه فهميدم که خیلی دقيق چيده شده بوده، حداقل این طوری به نظرم آمده. حالا اگر این ها که دیده ام اصلا تصورات ذهنی من بوده باشد، یا کسی چنین چیزی را نبیند، یا ببیند و به نظرش اتفاقی بوده باشد یا حتی فکر کند که همان جواب "که چی؟" مهم تر است از این چیزهایی که دیده است چه می شود؟ آن ایده از کل کجا می رود؟ چسبیدن به "من" منطقی هست یا نه؟

0 comments: