Sunday, April 22, 2007

Individualism


آرش برای مطلب قبلی یک کامنتی گذاشته بود :

"یه چیزی تو این پست‌ت (که دوست‌ش هم دارم) اذیت‌م می‌کنه
این شاید خاصیت انسان مدرن‌ه
ولی این حسِ ناخودآگاهِ "خود محور بینی"
در جای‌جای این پست موج می‌زنه"

 وقتی که توضیح بیشتر خواستم این رو گفت: 

"شايد توضيح دادنش وقتي رو در رو نيستيم خيلي آسون نباشه ولي:
ببين، من زندگي رو واقعا اون جوري نمي بينم که انسان (به مفهوم دقيق کلمه) خودش و خودش وايسه رو پاي خودش و تصميم بگيره و همه کارش رو بکنه و آخرش هم سرفراز يا سرافکنده باشه از کارش. خيلي ضد individualism دارم حرف مي زنم؟!
اين خاصيت انسان مدرنه که خيلي رو individualism تأکيد داره. خيلي رو اين تأکيد داره که "من"،
من دارم اين زندگي رو مي کنم
من اومدم و اين کار رو کردم
و اين کار رو نکردم
اين جا اين جوري عمل کردم
و اين اتفاق افتاد
و اون اتفاقی که مي تونست بيفته نيفتاد
که من الان احساس بيهودگي مي کنم
که الان من حس مي کنم "که چي؟"
و.. و... و...

فکر مي کنم اين انسان مدرن، خيلي اين توانایی رو پيدا کرده که خودش رو جدا از کل ببينه. اين نوع individualism يه جاهایی خوبه (اون جاهایی که مي تونه منجر بشه به تأثير نگرفتن از mainstream)

ولي آيا همش همينه؟
من اين جوري فکر نمي کنم.
اگه بخوايم با خودمون رو راست باشيم،
اصولا من ، به عنوان يک موجود، جدا از کل، چيم؟
چه اهميتي دارم؟
کارایی که ميکنم
احساساتي که دارم
گريه ای که ممکنه يه شب، در تنهايی خودم، بکنم چه بازخوردي در دستگاه کيهاني داره؟

اعتقاد دارم که به عنوان يک individual: هيچي.
هيچ جز يک وانهاده سر در گم. (که اگه دقت کني، مي بيني که چقدر در هنر و ادبيات مدرن ستايش ميشه... متأسفانه)
ولي به عنوان جزئی از يک کل واحد: چرا.
به عنوان موجودي در جريان كلي جهان، روح حاکم بر اون، کلِ واحد اون، چرا.

همه چيز از اوست و هيچ چيز جز از او نيست
...تنها از او ياري ميجوییم "

به زودی راجع به این بیشتر می نویسم

1 comments:

ناخدا said...

باید منظور از اون کل واحدی که به مقابله با فردگرایی میپردازه مشخص بشه. چیزیست اجتماعی یا مذهبی. در مورد دوم باز هم می تواند به نوعی فردگرایی منجر شود