لازم هست؟
این را میرزا پیکوفسکی گفته:
"چشمهايش را برايم باريک کرده و روشنم میکند که مهم اين است که او چه میخواهد و به هيچ وجه اهميتی ندارد نظر من چيست. او اعتقاد دارد هر چيزی بايد سرجايش باشد و يا در بدترين حالت بايد جايش پيش آن چيز باشد و نمیشود هيچ چيز را از جايش دور نگه داشت. در صورت وقوع يک چنين مسألهای بازگرداندن آن چيز به جايش يا بردن جايش پيش آن چيز وظيفه آخرين موجودی است همراه آن چيز ديده شده است. فکر میکنم عجب خرس قطبی کلهشقی است. کسی اين اقيانوس منجمد شمالی که همين چند دقيقه پيش اينجا سرجايش بود را نديده؟"
دارم به این فکر میکنم ما خرسهای قطبی همه مثل هم هستیم. یادم رفت بگویم. اقیانوس منجمد شمالی را برای چند وقت آوردهام خانهیمان. اگر لازم هست پس بیاورم.
10 comments:
نه باشه پیش خودت. من خورشیدو برداشتم. دیگه روز نمیشه که کسی بفمه موضوع رو
مرسی میرزا پیکوفسکی! مرسی کامنت مرشد! (بعد مرشد می نویسه ستاره های کم نور رو دوست داره. نگو خورشید رو برداشته، این ستاره هایی که ما براشون بال بال می زنیم دیگه به چشمش نمیان.) به نظر من هم لازم نیست پس ببریش خرس قطبی، ولی اگر یه خرس قطبی دیگه هم به این نتیجه رسید که «نمی شود هيچ چيز را از جايش دور نگه داشت» چی؟
حسین این حرفها که پشت سر من میزنند برای اینه که تو فریب بخوری. خودت میدونی که دنیا کثیف تر از این حرفهاست. مطمئن باش اگه بر گردونی یکی دیگه برمیداره میره. مطمئن باش
به بهار: حالا من نخواستم بگم، ولی این مرشد خالی میبنده! حالا من اقیانوس رو یه گوشهای جاش میدم، اون خورشید رو میخواد کجا جا بده؟ اصلا به فرض هم که جا داد یه جایی، مشکل خورشید یه چیز دیگهس. غیر از اون، من دلم برای بال بال زدن تنگ شده، این ستارهها رو کجا گیر میآری؟ من در مورد اقیانوس تعصب خاصی ندارم. فقط سرماش رو میخواستم. حالا اگه اقیانوس نبود با یه تیکه یخ هم خوش میگذرونم، یه چیزی مثل ِ خورشید و ستاره. ولی در حالت کلی ایدهای ندارم. خرسا قدیما یه جوری با هم کنار میومدن و مشکلها رو حل میکردن، ولی الان رو نمیدونم
به مرشد: من دارم قانع میشم که پس ندم ولی حالا اگه کسی هم گرفتش اون قدرا مهم نیست
ولی بعضی وقت ها هم آدم هوس می کنه یه چیری رو که دوست داره بذاره زمین، یه خرده عقب تر بایسته و تماشا کنه که یکی دیگه میاد و برش میداره.
بعد یه آه بکشه و بره.
بعضی وقتها آدم هوس این آه رو میکنه
به سلمان: یه وقتایی کار درست همینه. یعنی گذاشتن و گذشتن. ولی خیلی وقتا دلم برای اون آه تنگ نمیشه، دلم برای یه چیز دیگهی این کار تنگ میشه. در ضمن من ترجیح میدم بذارم زمین و برم. دیگه مهم نیست که کی میآد برش میداره
نه حسین جان حق با بهاره. من خورشیدو برداشتم. اما اینقدر دوره که نورش اندازه همون ستاره های کم نوره. راحت میتونم جاش بدم. در ضمن کلا با این موضوع که یه چیزی رو بذارم زمین و برم مخالفم.!! اگه اینقدر برات مهم نیست نباید از اول برش میداشتی
هممون مثل هميم؟:D
به پست قبلي:
مردهایی که اسمشان را گذاشتهام چاپلوس-فرهنگی، از این مردها که همیشه یک دستمال توی جیبشان دارند تا وقتی زنی صداش نازک شد بدهند بگیرد زیر چشمهاش. یا همیشه توی جمع که هستند اول یک سیگار از توی پاکت بیرون میکشند و بعد رو به زنی میگویند ببخشید من حواسم نبود بوی سیگار شما را آزار میدهد و سیگار را خرد میکنند توی جاسیگاری.
Post a Comment