نان سنگک تازه که بویش پیچیده باشد همه جا، پنیر هم باشد. حالا تو هر چیز دیگری دوست داری اضافه کن. گوجه، خیار، سبزی... ساعت شش عصر هم باشد. هر چقدر که بخوری کم باشد. من آدم قانعی هستم. یا توی مترو نشسته باشم و هر قطاری که بیاید بگویند شلوغ است و بنشینم تماشا کنم آدمها را که همدیگر را هل میدهند تا سوار شوند. بعد کم کم ببینم قطاری که جای نشستن دارد هم شلوغ است. یا اینکه ایوانی باشد یا آلاچیق. یک حیاط کوچک چند تا درخت هم جلویش، نارنج باشد بهتر است. باران هم اگر حال کرد یک نَمی بزند. یک کسی بیاید و چای بیاورد. دوست داشتی کیک و بیسکویت هم اضافه کن. تو هم باشی بهتر. من هم آنجا چشمهایم را ببندم و یاد هیچ چیزی نیفتم. بقیهی چیزها کوچکترند، آنقدر که رویم نمیشود بگویم. به اینها هم راضیام اماچیزهایی به این کوچکی هم ...
2 comments:
پر توقع شدی هااا. من چند روزه که دنبال 1 ساعت سکوت و آرامش هستم گیرم نمیاد اونوقت نون و پنیر و ... میخوای؟؟ اگه گیر آوری برام حاضرم یه کاری برات بکنم
برای ما همین بس که بلاگی باشد که هر وقت خواستیم برویم بخوانیم و نشود یک بار هم حال نکنیم از خواندنش
Post a Comment