چیزی نگفتیم
1- اگر سوراخ دعا را پیدا کردی یک کمی باهاش ور برو که گشاد بشود، که بشود دیدش، که بشود پیدایش کرد. میبینی که قرار بود دنبال راههای آسمان بگردیم و حالا... میگفت بخوانیدم تا استجابتتان کنم ولی نگفت کِی. ببین که خواندن هم مثل خیلی چیزهای دیگر یک مفهوم tricky است. قرار نیست جلوی دست و دهان و چیزهای دیگر گرفته شود. قرار است توی هوا چنگ بزنی و چیزی را که از دستت در رفته است بگیری و نتوانی. شاید اشکال از جهت صورت است که افقی شده است و بالا را نگاه میکند. اشتباه است دیگر. صورت را باید عمودی کرد. صافِ صاف. هی آسمان، ...
2- "بیخود روی آسمان حساب کردهای
وقتش که میشود پشت ابر پناه میگیرد
تو میمانی و دل تنگ
میبارد روی گونههایت زرد
سرخ میکند
افق را
شرم نگاهت سخت"
از سلمان
3- سهم من آسمانی است که آویختن پردهای آن را از من میگیرد
از فروغ
4- "او کشیش ِ کاتولیکخانهی آفریقاییهای کوچهی بیسون بود، اما نیامده بود که کشیش بازی در آورد، همینطوری آمده بود. برای رزا خانم تبلیغ نکرد. خیلی هم جدی نشست. ما هم چیزی بهش نگفتیم چون میدانید که چطور باید با خدا رفتار کرد. چون هر کار دلش بخواهد میکند برای اینکه قدرتش را دارد"
زندگی در پیش رو، رومن گاری، ترجمهی لیلی گلستان.
3 comments:
آقا این سوراخ دعا که ما پیدا کردیم تقلبی بود. اصلشو سراغ نداری ؟؟
نه دیگه، اگه داشتم که اینجا حرفشو نمیزدم
حاجی آپدیت کن حال کنیم
Post a Comment