Monday, June 18, 2007

Idol



این عکس را توی postsecret این هفته که راجع به روز پدر خارجی‌ها است دیدم. قبلا هم یک چیزی راجع به این‌که بعضی‌ها دوست دارند با کسی شبیه پدرشان ازدواج کنند شنیده بودم. قطعا در مورد خیلی‌ها صادق نیست البته. امروز از یکی از دوستان هم سؤال کردم، در مورد خودش به نوعی این را تأیید کرد، به انضمام برادر. می‌خواهم بدانم ایده‌ای دارید راجع به این‌که چقدر این ماجرا درست است؟ چقدر شایع است؟ در مورد پسرها چه‌طور؟ (من ایده‌ای ندارم)

12 comments:

Anonymous said...

ایول، بحث قشنگی رو راه انداختی.این سوال برای من هم مطرحه. البته تا حدی خودم فکر کردمتا حدی هم یه دکتر برام توضیح داد.یه اصل کلی وجود داره اونم اینه که ما خیلی خیلی بیشتر از اونی که فکر میکنیم از شخصیت اعضای خانواده مون تاثیر میپذیریم. این تاثیر بعضی جاهاشو دوست داریم، بعضی چیزهاشم بدمون میاد.

Anonymous said...

بعضی وقتها دوست داریم که شریک آینده مون شباهتهایی به نمونه مشابه ی که توی خانواده داریم داشته باشه، بعضی وقتها هم میخوایم که نه کاملا در بعضی رفتارها متفاوت متفاوت باشه. یه جورایی انگار منتظریم تا با شروع زندگی جدید، تمام اعتراضاتی که به اون شخصیت توی خانواده مون داشتیم یا پاک بشه یا جوری که ما میخوایم پیش بره.

Anonymous said...

جالبیش اینجاست که اون استاده میگفت که خیلی از ما ناخودآگاهانه دوباره به زندگی که داشتیم می افتیم. یعنی میگفت مثلا برای خیلی از ما پسرها، پیش خودمون (البته توی ضمیر ناخودآگاهمون) میگیم که مثلا رفتارهایی رو که پدرمون داشته و ما واقعا دوست نداشتیم رو توی زندگی خودمون به کل برعکس عمل میکنیم. به خاطر همین دنبال کسی میگردیم که مثل مادرمون باشه تا ثابت کنیم که فلان رفتار پدر رو اینبار ما به روشی که فکر میکنیم درسته با اون خواهیم کرد و به خودمون اثبات میکنیم که بر حق بودیم.

Anonymous said...

عد اکثرا اتفاقی که میفته اینه که ما هم دوباره در مواجهه با شریکمون که جوونی های مادرمونه، با تصور اینکه این رفتارمون همون چیزیه که میخواستیم بگیم درسته، در عمل دقیقا همونی میشه که بهش اعتراض داشتیم، اما در اون موقعیت که ما شدیم شوهر و بابا، نمیبینیم.
قضیه خیلی وحشتناک و عجیبه. من اولش که شنیدم باور نمیکردم. حتی جبهه گیری هم کردم. اما توی عمق قضیه که میری میبینی نه، خیلی بیراه نیست.

Anonymous said...

استاد میگفت که خیلی وقتها میبینیم که دخترایی که توی خانواده شون مثلا پدر معتاد بوده، شوهراشون هم معتاد هستن. علتش خیلی خفنه! میگفت وقتی پسره میاد خواستگاری، دختر دقیقا مثل مادرش، همون سلایق رو دنبال میکنه، اگر پسره تا اون موقع معتاد نبوده ک دقیقا همن مرد ارزوهای مادره ست که اون موقع انتخاب کرده بوده و الان دختره هم همون جور آدمی رو دوست داره، اگرم پسره معتاد باشه، دختره کاملا اگاهانه انتخابش میکنه و برای اثبات اینکه کوتاهی مادر باعث شده که پدرش نجات پیدا نکنه و اون ثابت خواهد کرد که میتونه یه معتاد رو نجات بده، دقیقا قدم در جای پای مادر میذاره. بدیه ماجرا اینه که هیچ اتفاقی هم نمیتونه به وجود بیاره و یه زندگی، دقیقا به همون بدی که اون بهش اعتراض داشتهف و حتی خیلی بدتر از اون دوباره جریان پیدا میکنه.

Anonymous said...

یه چیز دیگه هم هست، همه ماها به طور کاملا آشکارو یا در ضمیر ناخوداگاهمون، جنس موافق خانواده مون رو مورد انتقاد قرار میدیم و برعکس جنس مخالف رو می ستاییم. چند درصد پسرها هستند که نسبت به پدراشون انتقاد و نارضایتی نداشته باشن و برعکس فکر نکنن که مادرشون چقدر خوب و گله؟
و در مقابل اکثر دخترها اعتراضاشون بیشتر به مادراشونه و رابطه دختر و بابا، خیلی خوب و رضایتمندانه ست.همینا باعث میشه که ناخودآگاه به دنبال کسی میگردیم که شبیه جنس مخالف خانواده مون باشه.

Anonymous said...

اینکه چرا رابطه دختر و بابا و در مقابل پسر و مامان خوبه، دلایل زیادی داره.یکیش اینه که اعتراض پدر و مادر به وضع موجود زناشویی شونف باعث میشه که کم کم پسر نقش مرد ایده آل مادر و دختر نقش ایده آل مادر را برای پدر بازی کند. یعنی پسر گل پسر، همان مردی میشود که مادر دوست دارد و دخترناز بابا، همون همسر زیبای پدر که روزهای اول عاشقش شده بود.

Anonymous said...

وای چقدر تنم میخاره واسه این بحث ها!
البته اینکه رابطه دختر و پدر و پسر و مادر خوب باشه رو من فکر میکنم جزو خلقت و محاسن افرینشه، استاد میگفت که اگه دختر یا پسری رو میبینید که توی سن زیر 18 سالگی و 20 سالگی در به در توی خیابون دنبالدوست دختر و دوست پسره، یا دخترای دبیرستانی که عاشق میشن و دل میبازن، علتش اینه که جنس مخالف خانوادگیشون، یعنی برای دخترها پدر و برادرشون، وظایفشون رو خوب عمل نکردن، وگرنه اگر اونها به وظایفی که در قبال دختر و خواهرشون داشتن خوب عمل میکردن و از نظر حس عاطفی و اعتماد به نفس و امنیت، اونو ارضاء میکردن، خلقت اون به شکلیه که تا این سن و سال بی نیاز از جنس مخالف غریبه ست که این نیازاشو با اون رفع کنه.

Anonymous said...

بسه دیگه خیلی حرف زدم. ولی این بحثت چون اقتضای سنمون بود رو دوست داشتم :x

Anonymous said...

بابا منم میخواستم کامنت بدم. ولی دیگه چیزی نموند که من بگم
فقط یه چیز، اونم اینکه من بعد از اینکه مدت زیادی رو صرف این کردم که ناخودآگاهم رو تو این زمینه تبدیل به خودآگاه کنم، متوجه شدم خیلی از خصوصیاتی رو که من دوست دارم در واقع همون خصوصیات مادرمه.
کاش این پستتو یه 3-4 سال زودتر میدادی

Anonymous said...

در مورد پسرا که فروید میگه شدیدتره این مساله . ولی فکر میکنم به طور کلی درست باشه

حسین said...

به نظرم باید یه کم فروید بخونم
به احسان: فکر می‌کنم اگه این پست رو تو می‌نوشتی بهتر بود. مرسی