Wednesday, May 9, 2007


یک روز سر کلاس معلممان پرسید که می توانیم یک چیزی بگوییم که امکان ندارد تا صد سال دیگر اتفاق بیفتد؟ یادم می آید که سر آن کلاس کسی چیز به درد بخوری نگفت. دیروز یاد این سؤال افتادم. از یکی دو نفری پرسیدم. ماکان گفت که رسیدن به آخر کهکشان. سلمان هم گفت تا آن موقع هم آدم نمی تواند موقع خندیدن سوت بزند. ( البته کپی رایت این جمله برای مجتبی است) هر چند که این جواب ها کاملا بدون فکر و شاید هم شوخی بودند و شاید الان بتوانند جواب خیلی بهتری بدهند. آن موقع بیشتر از این که به فکر جواب این سؤال باشم به این فکر می کردم که چرا بعد از 16 سال حتی به این موضوع فکر هم نکرده ام. آن معلم می گفت مشکل ما تخیل است.

خیلی وقت ها شده که سعی کرده ام چیزی در ذهنم بسازم. همیشه بدی کار این بوده است که نتوانسته ام یک موجود abstract واقعی بسازم. هر چیزی که ساخته ام همیشه یک کس یا چیز در دنیای واقعی آمده است جلوی چشمم و موجود ساختۀ من رنگ آن چیز را گرفته است. هیچ وقت نشده که این خیال، پر و بال بگیرند و بروند یک جایی که دست آدم ها به آن نرسیده باشد. این خیال هیچ وقت چیزی نساخته که شبیه چیزهایی که قبلا دیده نباشد. این خیال تا حالا چیزی را خودش نساخته. این خیال حد اکثر کارش مونتاژ موجوداتی بوده که تا حالا دیده است. نمی دانم شما چه طور می سازید. مثلا نمی دانم که وقتی بهار داشته این موجود را می ساخته همه اش را خودش ساخته یا این که هر تکه اش را از جایی آورده است.(دقیقا موقع خلق را می گویم، طی زمان که معلوم است بالاخره موجودات شبیه تر می شوند به محیط) یا مثلا می خواهم بدانم که شما تا حالا اصلا به چیزهایی مثل آن سؤال اول فکر کرده اید. چیز abstract واقعی ساخته اید؟ یک جواب برای سؤال معلم می دانید؟ تخیل همان چیزی است که سال ها از نداشتنش ناراحت بوده ام..

آن معلم سر همان کلاس در مورد ما گفت: A Nation Without Imagination

7 comments:

Anonymous said...

WOW! What a cool word. A nation with no IMAGINATION!
Vali khodaiish, man avaze ye melat imagination daram :D I can share it:P

ناخدا said...

حسین جان.....
من تکذیب می کنم. اون جمله رو من نگفتم. .... من اصلا هیچی نگفتم پریشب...
این چیزی که گفتی (تخیل) چیزیه که خودم تا حالا بهش فکر نکرده بودم... اصلا نمیدونم خوبه، نمیدونم بده.... فعلا دید منفی دارم بهش... شاید بعدا عوض شد

ناخدا said...

منظورم این بود که به طور مطلق که نمیشه گفت تخیل چیز خوبیه... ولی کلا آدما برای ارضای بعضی نیازهاشون که در واقعیت بهش دست پیدا نمی کنن خیال پردازی می کنن... شاید باید بین تخیل (ساختن یه موجود انتزاعی) و خیال پردازی تفاوت گذاشت. ... فکر کنم خیال پردازی یه چیز عامتریه نسبت به تخیل

Anonymous said...

اول،
حداقل دو نفر رو می‌شناسم که می‌تونن موقع خندیدن سوت بزنن؛ یکی محسن نامجو، یکی خودم.

دوم،
این پست‌ت رو خیلی دوست داشتم.

سوم،
شاید از "کمدی‌های کیهانی" کالوینو ::خیلی خیلی:: خوش‌ت بیاد (گر چه علاقه‌ی من به‌ش از این جنبه نیست).

Anonymous said...

معتقدم همه تخيلات ما برگرفته از دنياي خارجه. در مورد تجربه خودم اينطوري بوده كه براي ساخت هيچ يك از مخلوقاتم(!) در لحظه خلق الهامي از دنياي واقعي نگرفتم، ولي عملا موجوداتي بودن كه هيچ چيز نداشتن، جز اسم. شخصيتشون كم كم شكل گرفت و در مورد هر چيزشون كه دقيق ميشم مي بينم از يه آدم واقعي گرفته شده.
كلا هم فكر نمي كنم تخيل خالص وجود داشته باشه.
به سوالت (سوال معلمت) هم فكر مي كنم، سوال خيلي جالبيه

Mehdi - مهدی said...

اگه مرحوم لنین "ملت بدون رویا" رو میشنید، یه دستی توی ریشای یکی در میونش میکشید و میگفت که نه بابا بی خیال ... دو ماه لازمه که تمام رویاهای یه ملت رو ازش بگیری تبدیلش کنی به محصولات کشاورزی
یکی مثل اون با کمک امثال پاولف این کارو میکرد، بعضی جاهای دنیا به پاولف هم نیازی نیست
;-)

Anonymous said...

من همیشه فکر می کردم که میشه یه روزی من اندازه یه بند انگشت یا شایدم کوچیکتر بشم و بدون اینکه کسی منو ببینه یا حضورم حس کنه به جاهایی که نباید, سرک بشم(هنوزم فکر (می کنم