Thursday, April 5, 2007

smile


صدای زنگ تلفن ما خیلی شبیه زنگ های معمول نیست. یک چیزی است مثل این آهنگ های ملایم. اول شب بود که مادرش زنگ زد که یک کمی حالش بد است. دور و بر ساعت سه بود که دیدم تلفن دارد زنگ می زند. من هم وسط خواب و بیداری بودم که یاد آن زنگ چند ساعت پیشش افتادم. خیلی توان این که بلند شوم و گوشی را بردارم نداشتم. نمی توانم توصیف کنم چقدر سخت بود شنیدن صدای تلفن که همین طور پشت هم می زد و کسی هم برش نمی داشت. از بیمارستان بود. حالش را هم نمی دانم ولی امیدوارم خیلی بد نباشد. عجیب است که یک وقت هایی صداهایی به این آرامی چه قدر باعث زجر می شوند.

آرش جان آن جریان تاس و دنیا را تو گفته بودی؟ الان داشتند این جا اذان می گفتند یاد آن افتادم الکی.

دیروز داشتم به دوستی می گفتم که مدت هاست که هر جوری شده روزی دوازده ساعت می خوابم و بی خوابی سراغم نیامده و از این حرف ها. خلاصه مواظب حرف هایی که می زنید باشید.

امروز رفتیم یک چیزی خوردیم و طرف به جای بقیه پول یک آدامسی داد که مارکش smile بود. من هم یاد آن جمله "smile, tomorrow will be worse" افتادم و به دور و بری ها گفتم. فکر نمی کردم در عرض کمتر از ده ساعت معنی اش دوباره یادم بیاید. بخندید، پشیمان نمی شوید، از ما گفتن بود.  

پی نوشت ضروری: این ها را نگفتم که نگران شوید.

1 comments:

Anonymous said...

پرش‌های متن شاهکار بودند.
مثل این‌که طنابی به خواننده ببندی و پرتاب‌ش کنی این‌ور و بکشی‌ش آن‌ور
و هل‌ش هم ندهی.

گفتم شاید خیلی روی‌ت اثر گذاشته که این‌طور نوشتی.
نگران شدم.
پی‌نوشت را که خواندم، دوباره تحسین جای نگرانی را گرفت.