Tuesday, April 10, 2007


"تيلي جز آلمانيِ سوييسي و فرانسه زباني بلد نبود و لني هم هيچ کدام از اين زبان ها را نمي دانست. به علت اين حجاب بي زباني که ميانشان کشيده شده بود منظور هم را خوب مي فهميدند. در زمينه روابط انساني از اين بهتر نمي شد تصور کرد. اما دخترک به او حقه کثيفي زده بود. صفحه هاي لينگافون را خريده بود و پنهاني زبان ياد مي گرفت تا اينکه يک روز، بي آن که لني آمادگي داشته باشد، ناغافل زرتي شروع کرده بود انگليسي حرف زدن. اين کار او مثل مشتي بود که توي صورت لني زده باشند. کلک روابطشان کنده شده بود. مردم ملاحظه هيچ چيز را نمي کنند. حتي فکر اين نيستند که روابط انساني را حفظ کنند................ديگر هيچ جور نمي شد دو نفر همديگر را دوست داشته باشند. مخترع روش لينگافون دشمن بشر بوده. حجاب بي زباني را دريده. توي روابط شيرين عاطفي خرابي کرده و زيباترين ماجراهاي عاشقانه را به هم زده.او از آن جور آدم هايي بود که به هيچ چيز احترام نمي گذارند.لابد حالا باز دست هاي کثيفش را از خوشحالي به هم مي ماليد، زيرا يک کانون عشق ديگر را خراب کرده بود..."
خداحافظ گاري کوپر، رومن گاري، ترجمه سروش حبيبي

حالا فهميدي چرا مي ترسم سلام کنم؟

3 comments:

Anonymous said...

سللللللللام
کی بریم ماداگاسکار؟

ناخدا said...

ولی باید سلام کرد

Mehdi - مهدی said...

هیچ کسی جرأت نمیکنه بگه که عاشق چیزهایی هست که نمیفهمه. اما وقتی فهمید دیگه چیزی نمیمونه که بهش دل ببنده
توی همین دانشکده خودمون مثالهاش کم نبودن
:-)