Saturday, April 7, 2007

درخت هلو


چه حالي مي داد اگر يک خانه داشتيم که يک حياط بزرگ داشت. توي حياط هم يک درخت هلو داشتيم و بعد از ظهر ها مي رفتيم زيرش مي نشستيم و چاي مي خورديم و منتظر مي مانديم تا يکي از اين هلوها بيفتد روي سرِمان و جاذبه را کشف مي کرديم.

4 comments:

Mehdi - مهدی said...

آرزو که زیاده، اگه خلاصه میدونی که درست از آب درمیاد یه آرزوی بهتر کن، چه میدونم، آرزو کن که احمدی نژاد بچگی میرفت زیر ماشین، یا عسگری محض رضای خدا هم که شده، یه بار کتابا رو زودتر از پایان ترم بده، یا مثلا بقیه دنیا راضی شن که شیش میلیون نفر یهودیا واسه مظلوم نمایی خود کشی کردن و اصلا سیزده بدر واسه ایران بمب هسته با پنج سال گارانتی و خدمات پس از فروش هدیه بیارن و از این جور آرزوها
:)

Anonymous said...

manam az in holoo ha mikham, na az oonholoo ha!!

Anonymous said...

Hossein chera bahaneye kashfe jazebe ro miary? Begu delam hooloo mikhad!

حسین said...

مهدی: من در مورد آرزوهای ممکن حرف زدم نه این جور آرزوها
;)
مجی: مگه فرقیم می کنه؟
فانوس: آخه کشف جاذبه و هلو یه جورایی معادل هم هستن