در بابِ ماندن - قسمت دوم
1- يک حرف ديگري هم ميخواهم بزنم و نميدانم چرا ميخواهم ربطش بدهم به حرفهاي قبلی. نميدانم چرا فکر ميکنم که اگر يک حرف ساده را بپيچانم، قشنگتر ميشود. کلا نميدانم چرا.
2- حرف از ماندن در يک دوران بود، بايد حرف از ماندن در يک آدم هم زد. که اين ذهن با همهي بزرگياش، خيلي وقتها اينقدر کوچک ميشود که نميتواند از يک نفر بگذرد. و اين نگذشتن بعضي وقتها منجر به حسرت ميشود، گاه کينه گاهي هم چيزهاي ديگر.
3- و شايد همين کينه است شايد هم همان چيزهاي ديگر، که باعث ميشود حرفهايت را فقط براي دل خودت نگويي. حرفهايت را پيش همه بزني و اين حرفها از روي کينهاي باشد که حوادث روزگار يا آن طرف، يا حتي خودت باعثش بودي. و قسمت دردناک قضيه شايد اين باشد که اين حرفها همهي واقعيت هم نباشد. (راستي موضوع ارغوان بعدي در مورد حقيقت و واقعيت است، مطلب بنويسيد، اگر ارغوانِ بعدي در کار باشد البته.)
4- اگر فوتبال زياد ببينيد، ميدانيد که بازيکنهايي هستند که فحش دادن به آنها مُد ميشود. و انگار گزارشگرها وظيفه دارند که به اينها بد و بيراه بگويند. بعضي به حق و بعضي به ناحق.
5- ماها هم يک وقتهايي انگار همينطور ميشويم و وظيفهمان ميشود به بعضي آدمها فحش بدهيم، هر جا که مينشينيم. انگار داريم اعمال واجبمان را انجام ميدهيم. روزي پنج بار که واجب است، هر قدري هم که بيشتر شد ميگذارند به حساب مستحبات. بعضي وقتها به حق، بعضي وقتها هم....
6- و يک وقتي ميبيني که اين آدم که داري بهش فحش ميدهي، کسي بوده که سالها دوستش داشتهاي. و حالا جلوي هر کسي هر چيزي که از دهانت در ميآيد به او ميگويي و هر حرف نامربوطي که گير ميآوري به او ميبندي و هر طعنهاي که ميخواهي به او ميزني. چرا؟ چون فلاني خيلي آدم مزخرفِ بيشعور خائني است و تو خيلي آدم خوبي هستي؟ يا دليلش اين است که تو توي آن آدم ماندهاي؟ يا دليلش اين است که فحش دادن به فلاني مُد است؟ يا دليلش اين است که تو ميخواهي ماندنات را توجيه کني؟
7- همين آدمي هم که واجبات را در موردش ادا ميکني، معمولا در موردت حرفي نميزند، اگر هم ميزند از خوبيهايت ميگويد و بس. اينقدر هم بزرگ هست که موقع حرف زدن از تو، اشتباههايت را نبيند و دهانش جز براي گفتن خوبي از تو، باز نشود. دليلش هم اين نيست که تو خيلي خوبي و اين خيلي آدم مزخرفِ (...) است. (فکر میکنم واضح است دیگر که این حرفها ربطی به من ندارد)
8- کاش يک وقتي از خودمان بپرسيم که نکند ما هم اشتباه کرديم. نکند معذوريتهايي بوده که ما نميديديم و آن طرف ميديد. نکند مشکل زمان و مکان نامناسب بوده. نکند اينها همه سر و ته يک کرباس نباشند. نکند...