دریغا که دستی به مضراب نیست
من گاهی پشیمان میشوم ازخیالهایم. جای شک و تو عوض میشود. فکر میکنم آن وقت است که باید خیالِ تو را روی زمین گذاشت و رو را برگرداند و دوید. بعضی وقتها داستانی، جملهای یا کلمهای بس است که فکرهای گذشته یادم بیاید مثل «سودای تو» که «بهانهای». بس است که شک کنم به تویی که توی خیالهایم ساختهام. به خیالهای خوشم. به خوش خیالیهایم. من گاهی پشیمان میشوم از خیالِ تو. گاهی پشیمان میشوم از زندگی.
4 comments:
از راه دیگر آید
گاهی پشیمانی سودی ندارد. گاهی مجبوری حتما به جلو بروی
wow. che khoob gofti harfe delo.
به هر تار جانم صد آواز هست
دریغا که دستی به مضراب نیست
تلخ نوشته هایت سخت به دل می نشیند این روزها. نمی دانم شاد باشم یا غمگین
Post a Comment