Monday, May 28, 2007

Finding Optimum


نمی‌دانم تا حالا این مغازه‌های "بخور تا بمیری" رفته‌اید یا نه. همیشه بعد از بیرون آمدن از این‌ها یک احساس نارضایتی در من وجود دارد. یا این‌که کم غذا می‌خورم ( کم‌ِ من، زیاد‌ِ خیلی از شماهاست!) که فکر می‌کنم از نظر مالی ضرر کرده‌ام و آن قدر که پول داده‌‌ام غذا نخوردم. یا این‌که زیاد می‌خورم و بعد از بیرون آمدن با انواع مشکلات معده و روده و جاهای دیگر مواجه می‌شوم، بعد می‌نشینم تحلیل می‌کنم که اشتباهم کجا بوده و کدام تکه غذا را زیاد خورده‌ام. در هر صورت تا حالا این تحلیل‌ها فایده‌ی خاصی نداشته و هر دفعه آش همان است و کاسه هم همان.

پ ن:‌ در حال حاضر به شدت در وضعیت دوم هستم!

6 comments:

Mehdi - مهدی said...

آره ، من و دکتر و رحمان و علی جف، موقع برگشتن زیر بغل علی جف رو گرفتیم تا از پله های پیتزا بار سارا اومدیم بالا
یادش بخیر
:-)

Anonymous said...

knapsack problem!

Anonymous said...

مهدی

این یه دفعه‌ی دیگه بود
یا اشتباه کردی؟
چون یه بار با تو و رحمان و علی‌جف رفتیم :)

Mehdi - مهدی said...

ببینم تو آرش اسد پوری؟!دهنت صاف .. چرا زودتر نگفتی؟
نه این یه دفعه دیگه بود، یادمه اون بار که با هم رفتیم، کامل یادمه ، با تمام جزئیات
if you know what i mean ;-)
خوش باشی پهلوون

Anonymous said...

حالا ببین تو که مدعی هستی خیلی بخور هستی، وقتی میگی ضرر کردی، ببین این سوسولها که میرن صاحاب مغازه چقدر سود میبره.ولی فکر میکنم به تدریج این صنف کم مشتری شه، چون هر کی مثل تو فکر کنه دیگه نمیره. صاحاب مغازه باید فکر کنه یه الگوریتم پیچیده بنویسه تا به این راحتی لو نره، سود هم بکنه، تو هم احساس رضایت داشته باشی. به نظرتون این الگوریتم چجوری باشه خوبه؟

Anonymous said...

هاع

من خودش‌م!

خوش بگذره :)