همۀ شادی ها جزیره اند. ببخشید، اکثرشان. هر جزیره هم چهار طرفش را یک چیزی پر کرده است. جزیره های شادی را هم یک چیزی توی خودش گرفته است. حالا آن چیز حتما غم هم نیست. ولی یک چیزی دورش را گرفته. همه جزیره های شادی کوچکند. ببخشید، اکثرشان.
نه، همان همه.
همۀ شادی ها جزیره اند. ببخشید، اکثرشان. هر جزیره هم چهار طرفش را یک چیزی پر کرده است. جزیره های شادی را هم یک چیزی توی خودش گرفته است. حالا آن چیز حتما غم هم نیست. ولی یک چیزی دورش را گرفته. همه جزیره های شادی کوچکند. ببخشید، اکثرشان.
نه، همان همه.
نوشت این را حسین at 12:04 AM
2 comments:
وقتی که یه چیزی مینویسی دلم میخواد همین طوری یه چیزی پاورقیش بنویسم. در مورد این مثال تو یاد این افتادم که همه گناه ها لذت بخشن. اگر تا حالا متوجه لذتشون نشدیم و انجامشون ندادیم، به معنی پاکدامنی ما نیست.
محسن داره الان میخونه،
همینجوری...
همینجوریِ همینجوری هم که نه...
"شاید که حال و کار دگرسان کنم
هرچه آن به است قصد سوی آن کنم
داماد باد را به گلستان برم
گل را عروس باد بهاران کنم
خالی خمم فتاده ز صافی می
خواهی به شعر نابت مهمان کنم؟"
نه... اصلا همینجوری
Post a Comment