Saturday, April 28, 2007


فرماندۀ نیروی دریایی را می مانم که قایق هایش دارند به گِل می نشینند. فرمانده نگران نیست. می داند که اگر قایق ها به گل نمی نشستند هم مهمات و اسلحه نداشتند. فرمانده تنها منتظر یک اتفاق است. شاید خیلی دور، شاید خیلی دیر.

6 comments:

Anonymous said...

عجب تصویر غیر شاعرانه ای! یا حداقل تصویر شاعرانه ای به سبک شعرای روسیه قدیم!

Anonymous said...

آویزان از تیرکی در حال سقوط
در کشتی‌ای شکسته
و شاید اما در این حال
نشانه‌ای به سوی رهایی را بازیابد
...

Anonymous said...

faghat 2 hafte vaght dari ta oon etefagho ragham bezani. faghat 2 hafte! montazeram!

Mehdi - مهدی said...

بابا حسین جون، خفته نشاید پاسبان
:-)

ناخدا said...

خیلی قشنگ نوشته بودی ولی....


قرار نیست اتفاقی بیفته

Anonymous said...

Interesting posts, well done ...