فرماندۀ نیروی دریایی را می مانم که قایق هایش دارند به گِل می نشینند. فرمانده نگران نیست. می داند که اگر قایق ها به گل نمی نشستند هم مهمات و اسلحه نداشتند. فرمانده تنها منتظر یک اتفاق است. شاید خیلی دور، شاید خیلی دیر.
فرماندۀ نیروی دریایی را می مانم که قایق هایش دارند به گِل می نشینند. فرمانده نگران نیست. می داند که اگر قایق ها به گل نمی نشستند هم مهمات و اسلحه نداشتند. فرمانده تنها منتظر یک اتفاق است. شاید خیلی دور، شاید خیلی دیر.
نوشت این را حسین at 6:48 PM
6 comments:
عجب تصویر غیر شاعرانه ای! یا حداقل تصویر شاعرانه ای به سبک شعرای روسیه قدیم!
آویزان از تیرکی در حال سقوط
در کشتیای شکسته
و شاید اما در این حال
نشانهای به سوی رهایی را بازیابد
...
faghat 2 hafte vaght dari ta oon etefagho ragham bezani. faghat 2 hafte! montazeram!
بابا حسین جون، خفته نشاید پاسبان
:-)
خیلی قشنگ نوشته بودی ولی....
قرار نیست اتفاقی بیفته
Interesting posts, well done ...
Post a Comment