Thursday, April 26, 2007


چند روز پیش در دانشگاه شیراز تجمعی برگزار شده بود در اعتراض به محدودیت هایی که در خوابگاه ها قرار بوده اعمال کنند که دانشجوها حق ندارند با شلوارک بگردند و مهمان بیاورند و دیر بیایند. نگهبان ها هم هر وقت خواستند وارد اتاق ها بشوند و غیره... بالاخره هنوز از یک جاهایی صدایی در می آید. نمی دانم اگر این اتفاق ها در خوابگاه دخترانه هم می افتاد صدایی بلند می شد یا نه. ( شاید هم در خوابگاه های دخترانه مشابه همه این قوانین همین الان هم باشد) اشتباه نشود، اصلا طرف حرفم دخترها نیستند. 

یادم می آید پارسال خواستند توی دانشگاه جلوی آستین کوتاه پوشیدن را بگیرند که دم در به بعضی ها یک تذکرهایی دادند و وقتی دانشجوها با نگهبان ها درگیر شدند آن ها هم بی خیال ماجرا شدند. ولی در همین دانشگاه هر روز می بینیم که دم هر دری افرادی هستند که به بهانه های مختلف جلوی دخترها را می گیرند و ... جدیدا هم انگار ماجرا از دمِ در فراتر رفته و در سطح دانشگاه هم می گردند. بعضی ها را هم برای "ادای پاره ای از توضیحات" به کمیته انضباطی دعوت فرموده اند که یک نمونه اش توضیح برای رنگ روسری بوده است! این که چرا در موارد مشابه در مورد دختر ها محدودیت ها راحت تر اعمال می شود دلایل زیادی دارد. چیزهایی که به نظر من می رسد یکی این است که وقتی یک چیزی از سال ها قبل وجود دارد و حالا می خواهید تغییر بدهید خیلی کار سخت تر است تا اینکه جلوی باب شدن رسم جدید را بگیرید. یکی دیگر شاید این باشد که با فعالیت های زن ها خیلی شدید برخورد می شود. مثلا یادم می آید که قبل از عید قرار بود دخترها تجمعی برگزار کنند، من بعضی از نگهبان ها را دیدم که اطلاعیه های تجمع را حتی از توی سطل آشغال هم جمع می کردند و می بردند! شاید دلیلش خانواده و جامعه مردسالار باشد که باعث می شود اصلا تعداد دخترهایی که از وضع موجود ناراضی باشند در اکثریت نباشد. البته این ها به نظر دلایل فرعی می آید و فکر می کنم دلیل اصلی چیزی باشد از جنس حرف هایی که مهدی جامی زده است.("ما دختران مان را دفن می کنیم"، لینک به خود مطلب نمی دانم چرا فیلتر است این جا) شاید این چیزهایی که گفتم دقیق نباشد، فکر می کنم خود دخترها بهتر بتوانند بگویند.

حدس من این است که مثلا اگر فردا بگویند پسرها نمی توانند با آستین کوتاه بیایند دانشگاه، یک روزه یک تجمع دو سه هزار نفری برگزار می شود. حرف من هم با این پسرها ( از جمله خودم ) این است که انسان ها چه فرقی با هم دارند که برای آستین یکی می شود تجمع بزرگ تشکیل داد و اعتراض کرد ولی برای فشار مداوم و رنگ روسری آن یکی نمی شود؟ البته این آستین و رنگ شاید سطحی ترین اجحاف باشد، بگیر برو تا چیزهای مهم ترِ زندگی. تک تک ما مقصریم..

پ ن: پاسخ به ملیح الابتسام از کوروش علیانی

3 comments:

Anonymous said...

در اینکه مردسالاری بیداد میکنه کاملا باهات موافقم.اصلن هم برای بحث در مورد این نیومدم.یادمه راهنمایی بودیم، رفته بودیم کرمان ما رو بردن یه مسجد تاریخی و گفتن که این حوض این وسط واسه اینه که مردم سریع وضو بگیرن و به قول معروف حال وضو گرفتن رو ببرن. به فکر رفتم که مسلما این وسط اجازه نمیدادن که خانومها وضو بگیرن، پس معمار لعنتی اصلا نمیدونسته که موجودی به اسم زن هم وجود داره، یا اگرم وجود داره، برای نماز باید بره همون 500 متر اونطرف تر بغل توالت وضوشو بگیره، خیلی هم خدا رو تشکر کنه که بهش اجازه دادن نفس بکشه.

پارسال رفته بودیم مشهد. دیدم بعد چند قرن هنوز هم معماری ما سایه حماقت مردسالارانه بالای سرشه.توی این طرح گسترش حرم زرت و زرت حوض و فواره زدن که آقایون سیبیل کلفت هر وقت تمایل به وضو داشتن زرتی وضو رو همون جا بگیرن. اما خدام با این چوبهای پردارشون وظیفه داشتن به محض اینکه یک زن روستازاده دلش خاست وضو بگیره، سریع داد بزن که : الله الله! خواهر اینجا وضو نگیرین. برید 600 متر اونطرف تر، وضوخانه ی خواهران کنا توالتشون هست. دعا به جون جمهوری اسلامی هم بکنید که به شما مکانی برای توالت و وضو داد. یعنی واقعا نمیشد به یه طرح قشنگ معماری، همون وسط یه وضوخانه واسه خانومها درست کرد، جوری که نه تن شهیدا تو گور بلرزه، نه پای پیرزنهایی که اومدن زیارت اما رضا واسه ی یه وضو گرفتن انقدر راه دور بره و آماس کنه؟

Anonymous said...

اما یه چیز باحال دیگه هم هست که دلم نیومد نگفته برم.یکی از این علتهایی که دخترها کمتر دیگه به حقوق پایمال شده شون اعتراض میکنن اینه که اونا یاد گرفتن که بی توجه به محدودیتها، دنیای دیگری برای خود بسازند که به دور از همه این سخت گیری ها و مردسالاری ها، به آسودگی و زیبایی روزگار خودشون رو پیش ببرن. برای اونا حراست دانشگاه در عین ترسناک بودن، آقا خنده داره ست! برای اونا آخوند محل، یه شخصیت خنده داره، برای خیلی هاشون حتی باور اینکه خدا هم مرده خیلی سخت نیست! اما میگن بذار باشه، کاری به کارش نداریم. اما ما پسرا اینطوری نیستیم.یعنی مثلا اینکه جلوی آستین کوتاهمونو بگیرن خیلی زود از کوره در میریم و شورش ومیکنیم و خود این میشه یه دغدغه بزرگ برامون.میدونی، اونایی که تو زندان هستن. خیلی راحت با قضیه کنار میان و بهش تن میدن و جوری زندگی میکنن که انگار دیواری اطرافشون نیست. اما اونایی که بیرونن از شنیدن زندان خودشونو میبازن و یا با دیدن یک در بسته و یک پنجره یه قفل، کابوس میبینن.

Anonymous said...

با دليل اول (وقتی یک چیزی از سال ها قبل وجود دارد) خيلي موافقم. من هنوز نمي تونم بفهمم كه سال شصت و چند، چي شد كه حجاب اجباري شد. ولي حالا كه شده، ديگه شده!
يه نكته ديگه هم اينه كه دخترا شايد به دليل ترس، هيچ وقت تجمع 2000 نفري در اعتراض به چنين چيزي برگزار نمي كنند. مثلا در تجمع 8 مارس دانشگاه خودمون، فكر مي كنم 10-20 نفر دختر بودن و بقيه پسر!
از اينكه مي گم ما دخترها مي ترسيم، خجالت نمي كشم. قوانين نانوشته جامعه مردسالار، زني رو كه به هر دليلي، حتي به دليل چنين مبارزاتي، پاش به زندان برسه، يه زن بد مي دونه. در حالي كه در شرايط مشابه، اين زندان براي مرد احترام هم مي آره. (علي عبدي هم در اين رابطه يه پست جالب داره: http://m-aliabdi.blogfa.com/post-49.aspx)