وقتهایی هم هست که حرفی میتوانیم بزنیم در حد یک جمله، اطلاعاتی میتوانیم بدهیم در حد یکی دو بیت، که زندگی آدمها را برای همیشه عوض میکند. بعد دریغ میکنیم از گفتن آن حرف، دادن آن اطلاعات. یادمان میرود که حالا شاید خیلی هم دوستمان نباشند، آدم که هستند.
Sunday, July 31, 2011
یک وقتهایی هست که همینطوری نشستهام و دارم برای خودم فکر و خیال میکنم یا اینکه یک کار بیربطی میکنم، قلبم بیهوا تیر میکشد و به حال اولش برمیگردد. خواستم بگویم که آقای تیر، امید ما بعد از خدا به شماست.
نوشت این را حسین at 1:40 AM 0 comments
Sunday, July 17, 2011
میگفتند اسمت دواست
من به دنبال نامت
تمام کتابهای دنیا را گشتم
اما پیدایش نکردم
چشم من نمیدید
یا اسم تو گم شده بود؟
من به دنبال نامت
تمام کتابهای دنیا را گشتم
اما پیدایش نکردم
چشم من نمیدید
یا اسم تو گم شده بود؟
نوشت این را حسین at 2:55 AM 0 comments
گفتند پس رحمت تو کی میرسد؟
امیدتان را ببُرید
پیش از آنکه امیدتان را ببرند
-----
از آخرین عیسی (تکراری)
"ساعتم دیرش شده
و راهم گله دارد از دوری
من نشنیدم شعرهایت را
که گفتی در گوش فلانی تا صبح
ولی خوب بودند"
نوشت این را حسین at 2:13 AM 0 comments
Subscribe to:
Posts (Atom)