Thursday, March 31, 2011

پدر میرحسین، همه‌ی منتظرهای دنیا، روحتان شاد

داستان یعقوب
مورد نادری بود
یوسف‌ها معمولا برنمی‌گردند

Sunday, March 20, 2011

و دلی که باید از بهشت بُرید

به یاد داشته باش سالی را
که بهشتش صورت تو بود
و برزخ‌اش سکوتت.
سالی که همه‌جا تصویر تو بود
کوچه‌ها و آدم‌ها بی‌تفاوت نگاه کردند
و خدایی که خود را به خواب زد
تا رفتن تو را نبیند.

هر کس پرسید سال هشتاد و نه چگونه بود، بگو
سالِ گذر تکه‌ای ماه بر شبِ سیاه
سالِ پرواز کوتاه
سالِ حسرت حرف‌های نگفته و تلخی‌ ِ بی‌پایان
سالِ شش ماه زمستان.
بگو سالِ مردن‌های کوچک در خیال‌های تو در تو
سالی که "ناگاه همه چیز از دست رفت از هر سو"
که فرق دوزخ و بهشت برای دانته تابلوی امید بود و
برای من
خنده‌های تو


Sunday, March 6, 2011

شاید هم یه روز شد شبیه ایمیل‌های ما

"چون از مالرو نقل قول کرد، من هم راجع بهش صحبت می‌کنم.
مالرو قصه نویسی بود که در دورانی که همه راجع به تباهی بشر می‌نوشتند، قهرمان‌های مالرو یک وقار انسانی رو حفظ می‌کردند. «سرنوشت بشر» که راجع به انقلاب چینه، چن قهرمان داستان، خیلی موقرانه می‌ره به طرف مرگ.
یک دفعه بهش گفتند که (دوره‌ای بود که سارتر و مارتر و این‌ها دل و روده‌ی بشر رو کشیده بودند بیرون، هر چی نشون می‌دادند کثافت بشر بود) الان رمان‌های تو به عبارتی با جهان نمی‌خونه. گفت یه زمانی جهان مثل رمان‌های من خواهد شد. یه جوری وقار بشریت بهش برخواهد گشت.
من امیدوارم که جهان، جهان فرهنگی ما هم صعود کنه بیاد بالا و مثل رمان‌های مالرو بشه."

دکتر اباذری، جلسه‌ی دفاعِ ناخدا

Wednesday, March 2, 2011

...زندگی ادامه دارد

Leadenn: از وقتی آقای اولدفشن درباره‌ی زندگی ادامه دارد چیزی نوشت، غمی توی این ادامه‌داشتنه هست که کاش ادامه نداشت
Sir Hermes: دقیقن، این جمله همیشه وقتی می‌آد که یه غم بزرگ قبل‌تر اومده